با وجود تلاش برخی نمایندگان و مسئولان ذیربط دولتی که اصرار به اخذ وام از خارج از کشور داشتند، اکثریت نمایندگان به شدت این لایحه را رد کردند و تصمیم گرفتند بانکی به نام بانک ملی تاسیس کنند و به دولت وام بدهند.
در روز چهارشنبه 25 شوال 1324، اطلاعیه ای از سوی مجلس نمایندگان مبنی بر تأسیس بانک ملی صادر شد. در این اطلاعیه به موضوع استقراض از روسیه و انگلیس، مخالفت مردم با استقراض از خارج و تمایل مردم برای تامین پول مورد نیاز دولت اشاره شده و خلاصه آن به شرح زیر است: «اعلام تاسیس بانک ملی ایران. انبوهی از مردم غیور و میهن پرست و مورد حمایت خداوند متعال، حتی مواد مخدر محترم در مجالس و منبرها به گوش می رسید: ما حاضریم این پول را به مردم ایران، دولت بدهیم و از خارج قرض نکنیم. از این رو اعضای شورای ملی صلاح دیدند که بانکی به نام بانک ملی ایجاد کنند که همه مردم ایران در آن مشارکت داشته باشند و هر فردی به اقتضای میهن پرستی و قدرت خود، پول را به عنوان سرمایه قرار دهد. مؤسس این بانک و اخذ سهامی است که بانک با این سرمایه معامله می کند و نیازهای دولت و ملت را برآورده می کند با تکریم حضرت مصطفی اشرف جناب مشاور مدظله العالی به قبور مطهر ارواح ملکوتی. فوت شده.[۱] آمدند، دستور تأسیس این بانک را دادند و مجوز تأسیس دادند. به همین دلیل جمعی از وزرا، آقایان و بازرگانان با یکدیگر ملاقات کردند و با هم متحد شدند و در حال حاضر سرمایه این بانک 30 میلیون تومان تعیین شده است که بعداً به 100 میلیون تومان افزایش خواهد یافت. در صورت لزوم تعداد مؤسسین این بانک 100 نفر است و این 100 نفر سرمایه مؤسس را از پنج هزار تومان تا پنجاه هزار تومان تأمین کرده و خواهند داد، اما همه فرزندان غیور ایران از همه کشورهای حفاظت شده مجاز و آزاد هستند. هر مبلغی که بخواهد در این بانک ملی سرمایه گذاری کند، می تواند در ازای هر مبلغی که می خواهد، فیش و سهام بگیرد و خیر دنیا و آخرت را به دست آورد. (تاریخ بیداری ایرانیان، قسمت دوم، ص 18-20؛ روزنامه مجلس، سال اول، شماره 10، یکشنبه 25 شوال 1325، ص 4).
در پایان این اطلاعیه اسامی مؤسسان بانک تحت عنوان «بنیانگذار ملی دولت» ذکر شده است و از جمله نام دو تن از بازرگانان قزوینی، حاج محمد اسماعیل السید قزوینی و حاج میرزا یعقوب است. آقا تاجر امینی قابل مشاهده است.
پس از انتشار این اطلاعیه، غوغایی در سراسر کشور به پا شد و همه اقشار حاضر به پرداخت سرمایه برای تأسیس بانک شدند. چنان شور و شوقی زیاد بود که علاوه بر تاجران معروف و حتی دانشآموزان مدرسه، افراد فقیر و زنان نیز برای تأسیس بانک به پا خاستند.
هفتاد روز پس از اعلام تشکیل مجلس و در حالی که شهر قزوین به دلیل دخالت افراد ذی نفوذ در انتخابات اولین نمایندگان مجلس، شاهد تحصن ساکنان منطقه شاهزاده حسین بود، قزوینی ناشناس. زن در روز سه شنبه 15 محرم 1325 نامه ای به سعدالدوله، نماینده اعیان و اشراف در مجلس اول نوشت و با فروش جواهرات خود اعلام کرد که حاضر است سهام بانک ملی را بخرد. این پیام در میان نمایندگان مجلس و مردان برجسته ملت طنین انداز شد و این اقدام پرشور ملی در محافل سیاسی و روزنامه ها جاودانه ماند.
سرانجام پس از گذشت 118 سال از نگارش این نامه تاریخی و مصادف با سالروز صدور فرمان مشروطیت، برایم روشن شد که این بانوی بزرگوار کسی نیست جز همسر قاضی الارداقی از مجاهدان و مؤمنان. . از راه مشروطیت و آزادی که در کنار میرزا جهانگیرخان صوراسراول و ملک المتکلم در باغ شاه کشته نشد.
این نامه که نشان دهنده نژاد ملی و درک اجتماعی زنان ایرانی است به صورت ناشناس در روزنامه مجلس به چاپ رسید: «نامه ای است که یک وطن پرست ایرانی از قزوین برای آقای سعدالعلی فرستاده است». ملت:
حضور پربرکت پدر بزرگوار مردم ایران جناب آقای سعدالدوله دامتاشوکتی؛ بنده حقیر که حاضرم در راه تحقق نیات معتمدین مجلس شورای ملی با نهایت عزت جانم را فدا کنم، در روزنامه مبارکه مجلس دیدم که در رابطه با تاخیر در حمایت مردم در بانک ملی، افکار خوب وکلای محترم کم کم ناامید و مایوس می شود. روح این کوچک فدای این مکان مقدس باشد که گویی هنوز از فقر و بدبختی ملت خبر ندارید. به خدا بی عدالتی و ظلم چیزی برای ما باقی نگذاشته است و ایرانیان تا این حد از شور و شهامت خالی نیستند. ضمناً هرکسی به تهران دسترسی ندارد تا بتواند در حد توانش گواهی سهام بانک را بگیرد و این مقدار اندک جواهراتم که برای روزهای سخت پس انداز کرده ام فقط برای شأن معظم له است. ..[۲] به بانک ملی فرستادم و از جناب عالی استدعا دارم که هدیه مختصر کمینا را بررسی کنند به نظر شما اقلام ارسالی اعضای محترم بانک ملی را به خاطر صداقت و شرافتشان بفروشید و به هر قیمتی که هست سهام بانک را بفرستید. گواهی به Comina بیشتر از این چه کاری از دستم برنمی آید جز اینکه در فرصتی مناسب برای پیشرفت کشور عزیزم جانم را فدا کنم. حداقل امضا برای خدمت شما در دفتر بانک نگهداری می شود. زن همسایه ای بسیار کوشا و حسود بود، با اینکه شوهر و پسر خردسالی نداشت، این زن بیچاره هم پولی نداشت. این سه مبل که به صورت جداگانه ثبت شده بود توسط کومینا مبارک که آنها را نیز به فروش رساند با سند سهام بانک ملی به نام سهامداران خود ارائه کرد. از شما درخواست می شود که این اسناد را بپذیرید و به بانک ملی Kirin ارسال کنید. زنده بمانید باعث خوشحالی و افتخار برای این اقلیت خواهد بود که اموال نامحسوس را مخصوصاً در مجلس مقدس شورای ملی به مزایده به وکلای محترم ملت بفروشند و اسناد بانکی را به هر قیمتی که می توانند خریداری کنند که ذخایر بی بدیل و وجود دولت بستگان بزرگان ملت. این مقاله عجیبی بود که به اراده حکیمانه اعلیحضرت دیکته شده بود برای عده کمی شادی و افتخار بود. امر حضرت به اطاعت است.» (روزنامه مجلس، سال اول، شماره 44، یکشنبه 11 محرم 1325، ص 2).
این نامه علاوه بر روزنامه مجلس در روزنامه خورشید منتشر شده و ناظم الاسلام کرمانی نیز در کتاب «تاریخ بیداری ایرانیان» آن را گزارش کرده است. همانطور که در سطور قبل گفتیم هیچ یک از منابع مذکور نام این زن را ثبت نکرده است.
سیزده روز پس از ارسال این نامه، اعیان و اعیان تهران که از اقدام این بانو متاثر شده بودند، جواهرات او را بالاتر از حد معمول قیمت گذاری کردند و سهام بانک ملی را به نام او خریدند و به او پس دادند.
ناظم الاسلام کرمانی در روز دوشنبه 19 محرم 1325 در دفتر خاطرات خود می نویسد: «اقلام دارویی القزوینی که برای سعدالدوله فرستاده بود در حراج اتحادیه دانشجویی فروخته شد و تقریباً 90 تومان در بانک به وی سپرده شد. دفتر.” نام و وسایل شخصی به خود زن بازگردانده شد. متصدی این حراج آقایان میرزا احمدخان و میرزا سیدعلی فرزند سید عبدالله بودند و ده تومان رایگان پیشنهاد دادند. حاج فرج الله پنج تومان مفت داد. دستبند طلا را که قیمت آن هجده و پنج هزار تومان بود را حاج سید ابوالحسن سی تومان خرید. دو شال و چند اقلام دیگر خریدند و پول را به او دادند و به همان زن پس دادند (تاریخ بیداری ایرانیان، قسمت دوم، ص 99 و 100).
شایان ذکر است که اگرچه تأسیس بانک ملی در زمان محمدعلی شاه به دلیل اغتشاشات پنهان و آشکار بیگانگان و دسیسه های شاه و افرادش تکمیل نشد، اما نتیجه مهم این بود که مجلس با رد قبض وام، ارزش وجودی خود را به جهانیان نشان داد و به ملت نشان داد و البته به ضرر برخی از دولتها از درآمد کلان محروم شد.[۳]
نگارنده این سطور این رساله تاریخی را در سالهای 1382 و 1395 در کتاب قزوین در انقلاب مشروطه نوشته است.[۴] آن را با عنوان «تأسیس بانک ملی و کار ملی خانم قزوینی» منتشر کردم و از آن تاریخ تا کنون همیشه آرزو داشتم با این بانوی بزرگوار که علاوه بر استعداد خواندن نوشتن،[۵] درک اجتماعی بالایی در قلبم داشتم.
این دغدغه تا پایان با گذشت 118 سال از نگارش این نامه تاریخی که به موازات سالگرد صدور فرمان مشروطیت می گذرد، در ذهنم باقی ماند، در حالی که برای نگارش کتاب، مشغول کاوش در مطبوعات نادر و کمیاب عصر مشروطه بودم. خبر قزوین در مشروطه مطبوعات عصر.[۶] برای اولین بار توانستم ایشان را بشناسم و با دقت مقاله ای در روزنامه ایران نو مورخ 26 رمضان 1327 با عنوان خانواده مرحوم قاضی شهید خواندم که این بانوی بزرگوار کسی نیست جز همسر. قاضی ارداقی. .[۷] هیچ یک از مجاهدین و وفاداران راه مشروطیت و آزادی که در باغ شاه به همراه میرزا جهانگیرخان سوراراول و ملکول کشته شدند، سخنی به میان نیاوردند.
همانطور که از این مقاله بر می آید، این زن پس از قتل کادی اردگی در وضعیت وخیم معیشتی قرار داشته و از فراموشی یاد چووش غمگین و مضطرب شده است. مطلب مذکور بدین شرح است: «خانواده مرحوم قاضی شهید – خانم عفیفه، دختری یتیم در آغوش یک و نیم ساله، پس از کسب اجازه وارد دفتر ما می شوند زنان ایرانی همه ذاتاً سیاه هستند [در] روزی روزگاری آنها زندگی جدیدی دارند. آیا از اینها ظالم ترند؟
این نماینده بخشی از بشریت که در غرب بسیار مورد احترام است و در شرق به شدت تحت ستم و آزار قرار گرفته است، جهت روی کار آمدن خود را بیان می کند.
خامی نمی تواند آن اقوال را نقل کند، زیرا آزاری که زن، یعنی زن مسلمان نقل می کند، چنان آثار خارق العاده ای دارد که نقل آن از قلم ما خارج است.
خام، جهان با چه حساسیت و حساسیتی می توانست ظلمی را که از زبان کوبنده این بانوی محترم بود به تصویر بکشد؟
این طبیعت، مانند بخت، اقبال، زمان، زندگی، حقوق بشر و انتخاب هایش، در پرده ای تاریک پنهان شده است، گویی به زبان امروزی خود، همه هستی و همه موجودات را نفرین می کند…[۸] مجسمه اعتراضی است، مجسمه اعتراضی که حق حمله و اعتراض ندارد! …
بچه یک و نیم ساله[۹] هر کی کنار این خانمه معصومانه با چشمای معصومش ابراز ناراحتی و بدبختی میکنه! …
تنها امید به آن ذات معترض این است که به این طفل معصوم که در کنارش ایستاده و سرنوشت گذشته را نفهمیده نگاه کنیم! این طفل یتیم بدبخت از آینده می اندیشد، اما مادر سیاه پوش که خیانت گذشته را دیده، از استقبال مطمئن نیست! …
معلوم شد این خانواده بدبخت، خانواده یتیم مرحوم قاضی قزوینی بوده اند. پس از ویران شدن کعبه امید ایرانیان، این قاضی بیگناه در باغ شاه جان سپرد که یکی از اولین قربانیان اهداف ملت بود. این فرد ضعیف هم خانواده آن شهید رحمت، خانم محترم قزوینی است. همان بانوی قزوینی که برای اولین بار یقه و گردن بند و ابزار طلای خود را در زمان تأسیس بانک ملی قزوین توسط سعدالدوله که آن زمان ابوالمله بود تقدیم کرد.
کمتر کسی پیدا می شود که ترجمه قاضی شهید را نداند. این زن چه می گوید که خانم هایش پراکنده شده اند و امیدهایش بر باد رفته اند؟ این موثرتر از هر چیز دیگری است. این بانوی سخاوتمند برای این تیم کمک، کمک مالی یا پرستاری نمی خواهد. او عادت به سوال پرسیدن ندارد و این موضوع به دلیل ضعف احساسات دوستانه است.
این خانم فقط یک درخواست دارد. این چیه؟ ملت شهید و فداکاری و ایثار خود را فراموش نکند! …
ای بانوی بزرگوار، امیدواریم ملت هیچگاه خادم خود را فراموش نکند! …اگر امروز از او یاد نکنند، روزی می رسد که در صفحات تاریخ خدمات آن مرحوم خوانده می شود و نامش به خوبی به یادگار می ماند.
توجه جناب همت را به وضعیت فعلی خانواده قاضی نیازمند جلب می کنیم (روزنامه ایران نو، شماره 39، سه شنبه 26 رمضان 1327، ص 3).
یاد و خاطره این بانوی عزیز قاضی اردقی و همه مجاهدان و مبارزان راه آزادی و مشروطیت ایران گرامی باد. مهدی نورمحمدی
[۱]. مظفرالدین شاه مقصود است. (لایحه وام در اواخر عمر مظفرالدین شاه توسط دولت در مجلس پیشنهاد شد).
[۲]. علامت نگارشی در اصل موجود است.
[۳]. در آن زمان، دولتهای روسیه و انگلیس رشوههای هنگفتی به مشاوران، وکلا و حتی روزنامهنگاران خود دادند تا قانون یا امتیازی را تصویب کنند که منافع آنها را تامین کند.
[۴]. چاپ اول این کتاب در سال 1382 توسط انتشارات حدیث امروز و چاپ دوم با اصلاحات و اضافات کشوری در سال 1394 توسط انتشارات نامک منتشر شده است. در سال 1395 دومین دوره اولین دوره جایزه کتاب سال قزوین در رشته تاریخ انتخاب شد.
[۵]. نباید فراموش کرد که در آن زمان کمتر از 10 درصد مردان ایرانی باسواد بودند.
[۶]. این کتاب در سال جاری توسط انتشارات نامک منتشر خواهد شد.
[۷]. ارداغ روستایی در جنوب غربی قزوین و در 24 کیلومتری قزوین است که طبق قانون تقسیمات کشوری اکنون به شهر تبدیل شده است.
[۸]. تمام علائم نگارشی این متن اصلی هستند.
[۹]. در سال 1385، وقتی با خانم پروین اردقی (دختر میرزا علی اکبر اردقی) و همسرش مهندس جواد تبریزی (نویسنده کتاب اسرار تاریخی کمیته مجازات) در منزلشان در تهران ملاقات کردم، به نویسنده گفتند که نام کودک است. فرشاد خان متأسفانه هیچ آموزشی به آنها داده نشده بود.
5757
khabaronline به نقل از رابو