اخبار اخبار عمومی

روایت خبرگزاری تسنیم از کشته شدن محمد میرموسوی

تبلیغات بنری


به گزارش رابو، روزهای پایانی شهریور ماه فصل برداشت برنج است. گیلک صبح با داس و کلاه حصیری به شالیزارها می رود تا دریای زرد برنج را در هوا درو کند. این در حالی است که برخلاف گذشته، ماشین‌آلات جایگزین کارگران شده‌اند و هر روز از تعداد شالیزارها کاسته می‌شود تا افراد غیربومی بتوانند ویلا بسازند. در شهریور روزهای گیلان گرم و شب‌ها خنک است و در روستاها کشاورزان عصر به چایخانه‌ها می‌روند و با صرف چای بهاری ماجراهای روز را مرور می‌کنند. این روزها صحبت هایشان حکایت تلخ قتلی در لاهیجان بود.

یادمان مهسا امینی در سیدمحله

دو سال پیش در چنین روزهایی ماجرای تلخ مهسا امینی دختر سقزایی در کلانتری امنیت اخلاقی تهران رخ داد و به دلایل مختلف تبدیل به حکایت چند ماهه کشور شد. حادثه ای که عواقب آن تلخ بود و باعث مجروح شدن مردم بی گناه در حاشیه و خسارات شدید به اموال عمومی و کشور شد. در خصوص پاتوفیزیولوژی این وقایع، برخی از کارشناسان معتقدند که اگر زودتر به مسئولان مربوطه اطلاع رسانی و پیگیری می شد، ممکن بود بسیاری از اتفاقات رخ نمی داد.

اکنون پس از گذشت دو سال، در یک پاسگاه با منشأ نامعلوم در روستای نصر گده لاهیجان، اتفاق دیگری رخ داد، شاید اگر همین روال پیش می‌رفت، اتفاقاتی می‌افتاد، البته نه لزوماً مشابه یا در مورد آن. همان سطح هم سطح

پنجشنبه سوم شهریور محمد میرمسووی 37 ساله اهل لنگرود پس از ورود به کلانتری نصیر کیاده به علت نامعلومی جان باخت. در روزهای اول گزارش کاملی از ماجرا وجود نداشت و برخی می‌گویند به خانواده گفته‌اند که متوفی سرش را به دیوار زندان زده و فوت کرده است. ماجرا با توجه به سابقه اختلالات روانی متوفی منطقی به نظر می رسید، اما پس از تحویل جسد به خاکسپاری و انتشار فیلمی از جسد متوفی هنگام دوش گرفتن، آثار جراحت در بدن وی نمایان شد. داستان متفاوت بود. برخی از شبکه های داخلی این فیلم را منتشر کردند و سپس همین فیلم به برخی شبکه ها و رسانه های مجازی خارج از کشور رسید.

اما در این بین دولت و قوه قضائیه با صدور بیانیه ای قول پیگیری دادند، پلیس نیز با ورود مستقیم، اما با تاخیر، از بروز بحران احتمالی جلوگیری کرد. اگرچه خانواده علاقه ای به علنی کردن داستان نداشتند. همانطور که در مراسم تشییع نیز اتفاق افتاد، بسیاری از مردم بنرهایی با تصویر مهسا امینی به یاد آن مراسم حمل کردند. خانواده متوفی کاملا مخالف حذف آن بودند.

شرح ماجرا و شایعات

با توجه به انتشار اولیه اخبار از کانال های غیررسمی، شایعه فوت آن مرحوم به طور گسترده در فضای مجازی منتشر شد. برخی رسانه ها نیز اخباری در این باره منتشر کردند. یک رسانه در گزارشی از جزئیات کشته شدن این فرد به نقل از یک منبع آگاه نوشت: این فرد با مراجعه به خانه پدری خود در روستای بارکسرای لاهیجان و شرکت در درگیری در یک قهوه خانه، دستگیر شد. پس از تماس افراد حاضر با پلیس و حضور آنان، وی پس از دستگیری در روز پنجشنبه اول شهریور به بازداشتگاه میدان تعظیم منتقل شد بیمارستان و پیگیری نشان داد که هیچ علامت حیاتی قبل از ورود به بیمارستان روی او ظاهر نشده است.

یکی از روزنامه ها به نقل از یکی از همکاران متوفی، روایتی نادرست از وضعیت روحی و روانی متوفی و ​​طرف دعوی او منتشر کرده است جاده.” در لنگرود در زمینه برق صنعتی. او در حوالی لنگرود زندگی می کرد و از کودکی او را اینجا می شناختیم. او کودکی خوش اخلاق و خوش اخلاق و خوش اخلاق بود. او را به پاسگاه ناصر کیادی لاهیجان بردند و با بی احتیاطی کشته شدند. به نظر من، محمد دعوا و خنده دار نبود. او می گوید از اهالی شنیده است که طرف دعوای سید محمد متعلق به یکی از سازمان هاست و به همین دلیل دعوا شروع شده است هنوز تایید شده است و این تنها یکی از شایعات ساکنان محلی است.

خبر دیگری درباره علت مرگ سید محمد در شبکه های اجتماعی به نقل از برخی از اهالی محل منتشر شده است که البته تفاوت چندانی با سایر اظهارات ندارد. داستانی با تصاویری از ماشین در حال سوختن این شخص. در این روایت تاکید شده است که خود آقای محمد منشأ درگیری بوده است و سوختن خودروی وی دلیلی بر این مدعا است. در واقع با بالا گرفتن درگیری و آتش زدن خودرو، اهالی به پلیس اطلاع می دهند و پلیس عاملان حادثه از جمله مرحوم میرمسووی را دستگیر می کند. او در کلانتری شروع به توهین، سرپیچی از دستورات پلیس و درگیری با ماموران پلیس می کند و این روند تا رسیدن به بازداشتگاه ادامه دارد.

اما خبرگزاری میزان وابسته به قوه قضائیه مصاحبه ای با ابراهیم الانصاری دادستان عمومی و انقلاب شهرستان لاهیجان منتشر کرده که در آن وی از مرگ یک متهم زیر نظر پلیس آگاهی شهرستان لاهیجان خبر داده است. زور.» وی گفت: برای 5 مامور انتظامی دستور بازداشت موقت صادر شد.

یکی دیگر از رسانه ها نیز مصاحبه هایی با اهالی روستای محل زندگی وی پخش کرد که در آن مصاحبه شوندگان از دعواهای میرمسووی صحبت کردند، از جمله زمانی که او آب جوش را روی یک فرد مسن ریخت.

پلیس در اطلاعیه‌ای درباره این حادثه گفت: متوفی پیش از این چندین بار سابقه نزاع و درگیری داشته و در سال 1398 با پلیس درگیر و به 9 ماه حبس محکوم شده است. وی همچنین «بر اساس وظیفه ذاتی و قانونی خود تمامی عاملان حادثه از جمله میر موسوی را دستگیر کرد». نیروی انتظامی گفت: متوفی در کلانتری شروع به فحاشی و سرپیچی از دستورات پلیس و نزاع با ماموران پلیس کرد که تا رسیدن به بازداشتگاه ادامه داشت. وی افزود: متأسفانه به دلیل هیجان ناشی از اصطکاک متوفی میرموسوی و پرسنل نیروی انتظامی، عدم کنترل خشم و هیجانات برخی از کارکنان و بی توجهی به وضعیت متهم، این اتفاق رخ داد.

مردم محلی چه می گویند؟

خود راننده آژانسی که مرا به لاهیجان می برد از ماجرای جوان لنگرودی، کلاغ چهل گونه، چنین روایتی دارد. می گوید: «در پاسگاه شکنجه اش کردند و با چکش به پشتش زدند و مغزش را سوراخ کردند!» وقتی گفتم این مته و چکش از کجا آمده، گفتم در چند شبکه فارسی خارجی دیده و شنیده ام. شایعات زیادی از رسانه ها به گوش مردم می رسد. به راننده نگفتم به همین دلیل به لاهیجان می روم.

دهستان بارکوسری از توابع لاهیجان یک منطقه کشاورزی است که روستاهای آن از طریق جاده اصلی به هم متصل می شوند. محصولات اصلی آنها برنج و ابریشم است. وقتی به قریه سید محله ولسوالی برخوسرا رسیدم، بیشتر شالی کاران برنج خود را برداشت کرده بودند و جلوی شالیکوبی ها منتظر برداشت بودند.

محمد میرموسوی ساکن لنگرود بود و سه روز قبل از حادثه به خانه اجدادی خود در روستای سید محله دهستان برخسرا آمد. بسیاری از اعضای خانواده بودند یا یکدیگر را می شناختند.

اولین کاری که کردم این بود که به دره یا قبرستان مردم روستای امامزاده سید ابوجعفر در سید محله رفتم. بیش از چهل بنر تسلیت برای خانواده میرموسوی نصب شد. شنیده بودم که خانواده میرموسوی از خانواده های شاخص روستا و منطقه هستند. پدر خانواده از اعضای شورای شهر لنگرود و مادرش نیز فرهنگی است. روز حادثه پدر و مادر متوفی برای شرکت در مراسم اربعین حسینی در عراق بودند اما اتفاقات آن روز را از اهالی پیگیری کردند.

وقتی به مردم می گویم خبرنگار هستم. آنها آن را خیلی دوست ندارند. به طعنه می گویند خبر از خارجی ها آمده و بس. بیا و از مشکلات شالیکارانمان بگو!

در رستورانی در ناصرکیادی، زن و مرد صاحب رستوران ماجرا را می دانند و به دیگران می گویند که چگونه به کلانتری بروند. وقتی آنجا هم امنیت ندارند. صاحب رستوران می گوید روز حادثه از یکی از مشتریانش خبر دعوای متوفی را شنیده است. آنها می گویند همه اهالی می دانستند که وضعیت روحی و روانی آن مرحوم خوب نیست.

در روستا قدم می زنم و صحبت می کنم. اکثر مردم خود را گول می زنند. مردی از گرما جلوی ساختمان می نشیند و مرا به چای دعوت می کند. وارد آسیاب برنج شوید. صدایی نمی آید. ما کمی همین طور صحبت می کنیم. او از کاری که می گویند پلیس انجام داده شکایت می کند، اما از عملکرد متوفی راضی نیست و می گوید مردم مورد آزار و اذیت قرار گرفته اند. بالاخره فهمیدم که او خود میرموسوی است. در نهایت می گوید در این چند روز پلیس آن روستا برای فرار از زیر بار مسئولیت، واقعیت را دستکاری کرد.

سپس مرا به شورای روستا راهنمایی کرد و گفت اطلاعات کامل تری دارند. انگار طبق قانون نانوشته سخنگوی روستا هستند.

یک عضو شورا پیدا کنید وقتی متوجه شد خبرنگارم گلایه کرد که یک هفته است این ماجرا را تعریف می کنم و حوصله ام سر رفته است. او همچنین ماجرا را به تیم تحقیق و تفحص وزارت کشور گفت. بالاخره راضی است و می گویم اسمش را نمی نویسم. عرق از سرش سرازیر شد. من خوش شانسم چون برق قطع شد پس او کاری ندارد. این روزها در گیلان هم روزهای بی برقی است.

این عضو شورا می گوید: «ماجرای مرده از روز چهارشنبه با جوانان روستای همسایه دعوا کرده بود و در همان روز از روستای همسایه به دعوا می پرداختند سید محله نگذاشت دعوای گروهی شکل بگیرد، اما در کل، آن مرحوم خوب نبود، صبح روز بعد شروع به آزار و اذیت اهالی روستا کرد در همان زمان او نیز دچار اختلال روحی و روانی بود محیط کوچکی هم بود، از پلیس تا نهادهای نظارتی تماس گرفتیم و از کلانتری به خانه متوفی رفتند آنها هم قبول کردند که این یک روستا است، قوانینش با شهر فرق می کند، شاید چون او را می شناختند، می خواستند در این میان درگیر آن نشوند. دوباره رفتیم کلانتری و اصرار کردیم که آقا اینها را ببرید. دوباره آمدند و این بار متوفی بدون مقاومت با سیگار سوار ماشین پلیس شد و رفت. به او دستبند نزدند. میر موسوی ورزشکار و بوکسور هم بود. وقتی از پاسگاه به روستا برگشتم. رئیس کلانتری زنگ زد که برگردیم، این پسر ما را بدبخت کرد. وقتی برگشتم دیدم میرموسوی با نیروهای امنیتی دعوا کرده و همه را کتک زده تا دستش بسته شود. هر دو افسر پلیس محاصره شده بودند. آنقدر گاز اشک آور به کلانتری شلیک کردند که نفس کشیدن غیرممکن بود. همه آنها از آرام شدن شوکه شده بودند. برای آرامش با میرموسوی صحبت کردم و حتی از او خواستم از پدر دختر عذرخواهی کند. که باز هم حرف زشتی زد و گفت دوباره کارش را می کند.

آخرین بار ساعت نه شب بود. وقتی به خانه برگشتم، اهالی گزارش دادند که در حوالی خانه میر موسوی آتش سوزی شده و خودروی پدرش را که ماشین او بود، آتش زدند. خانه انگار سنگ باران شده بود. وقتی من رسیدم کسی آنجا نبود. هیچ یک از ساکنان حاضر به انجام این کار نشدند و ما هنوز نمی دانیم چه کسی این کار را انجام داده است. حتی از روستای همسایه که دعوا شده بود پرسیدیم. آنها هم قبول نکردند. اما در آن زمان از وضعیت میرموسوی اطلاعی نداشتیم. پدرش با موبایلش لحظه به لحظه ماجرا را از من دنبال می کرد. تا اینکه فردای آن روز ناگهان خبر فوت میرموسوی را دادند. ما نمی توانستیم آن را باور کنیم. از این پس نمی دانیم در پاسگاه ناصرکیادی چه بر سر او آمده و چه زمانی به لاهیجان آورده شده است. گفتند یکی از افرادی که در لاهیجان بوده قبلا با متوفی درگیری داشته است. این تنها چیزی است که می دانم.»

سخنگوی غیر رسمی روستا ماجرا را به طور کامل و واضح همانطور که می دانست توضیح داد. در مقایسه با بقیه رمان ها، حداقل از نظر ظاهری کاملتر است. ما با چند نفر دیگر صحبت کردیم که کلمات مشابهی را تکرار کردند.

هنوز کسی با قتل کنار نیامده و شایعه شده که متاسفانه در قسمتی از کلانتری دوربین مدار بسته نبود و این اتفاق افتاد.

روایات رسمی را متوقف کنید

طبق دستور شورای تامین استان گیلان، مصاحبه با هیچ یک از مسئولان استانی به جز مدعی العموم ممنوع است. همچنین قرار است این خبر فقط در سایت قوه قضائیه منتشر شود.

خانواده متوفی از روز اول حاضر به گفتگو و ملاقات با کسی نبودند اما گفته می شود مصمم به پیگیری ماجرا و برخورد با عاملان آن هستند. فرمانده نیروی انتظامی با پدر متوفی تماس گرفت و فرمانده نیروی انتظامی استانداری با پدر متوفی دیدار و ضمن ابراز همدردی و قول مساعد داد که موضوع به طور کامل بررسی و نتیجه به اطلاع مردم خواهد رسید.

نقش دولت و بقا

برخلاف برخی حوادث قبلی، این بار وزارت کشور خیلی زود وارد عمل شد و به دستور رئیس جمهور کمیته تحقیق و تفحص در این حادثه را اعزام کرد. گفته می شود که نتیجه بررسی های این شورا طی گزارشی به رئیس جمهور و مردم ارائه می شود. نیروی انتظامی با دستگیری پنج تن از مأموران خاطی و برکناری رئیس نیروی انتظامی لاهیجان، مسئولیت خطای خود در این حادثه را پذیرفت. اما در اظهارات خود تکمیل ماجرا را به آینده موکول کردند.

به نظر می رسد با توجه به تجربه مرحوم امینی، افکار عمومی نسبت به این گونه مسائل بسیار حساس است. هماهنگی بین دستگاه ها کمک زیادی به حل مشکل می کند. تا حق هیچکس ضایع نشود و اقدامات جنبش های ضد ایرانی تکرار نشود. اقتدار و اعتماد بین مردم باید به همان اندازه برای پلیس مهم باشد.

در این میان، وضعیت رضایت بخش حوادث مرتبط با پلیس نیز نکته قابل پیگیری است. از یک سو فشار زیاد به نیروهای انتظامی و دستبند زدن به پلیس در موارد مختلف باعث می شود نیروی انتظامی در برخی موارد ناکارآمد باشد و حتی تعداد زیادی از آنها به شهادت برسند. از سوی دیگر، برخی فقدان نظارت یا نقص در پروتکل ها و فرآیندها، گاهی اوقات منجر به رویدادهای غیرقابل دفاع می شود. اتفاقاتی که اگرچه تعدادشان زیاد نیست اما باید به این کوچکی فکر کرد.

وقتی داشتیم برمی گشتیم لاهیجان. خورشید هنوز بالای سرمان بود و جیرجیرک ها با تمام وجود در شالیزارها غوغا می کردند.

انتهای پیام/

تبلیغات بنری

khabaronline به نقل از رابو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *