به گزارش -، دروازه بان سابق استقلال و تیم ملی هشتم تیرماه 1392 در گفتگوی تفصیلی با خبرژی درباره این اتفاق به دفاع پرداخت و البته حرف های مهم دیگری هم زد که باید به اختصار مرور کنیم. :
- پاییز سال 76 در بازی فجر سپاسی با استقلال بعد از پایان بازی، کامران منزوی، مدیر وقت استقلال به من گفت که ناصرخان حجازی به کارت اعتقاد دارد؟ آن زمان در فجر سبسی بازیکن بودم و با این تیم به لیگ آزادگان صعود کردیم. و البته اجرای ناصر هگزی، علی پروین، ناصر محمد خانی و شاهرخ بیانی را دوست داشتم. بازی استقلال و پرسپولیس را دوست داشتم اما طرفدار هیچ کدام از این دو تیم نبودم. دقیقا در همان زمان پرسپولیسی ها به من پیام دادند و مشکل جدی شد. پرسپولیسی ها گفتند اگر بیایی 50 میلیون تومان به تو می دهیم اما من استقلال را فقط به خاطر حجازی ام انتخاب کردم.
- من بلافاصله بعد از گرفتن کارت پایان خدمتم به استقلال پیوستم و شاید باور نکنید اما به خاطر استقلال و هگزی پیشنهاد 50 میلیونی پرسپولیس را پذیرفتم و قرارداد 6 میلیون تومانی بستم.
- قبل از بازی مقابل دالیان چین در نیمه نهایی جام باشگاه های آسیا از ناحیه مچ پا دچار مصدومیت و درد شدم و به همین دلیل حدود 10 روز تمرین نکردم اما ناصرخان مرا به ترکیب اصلی دعوت کرد. در نیمه دوم آن مسابقه به دلیل اتفاقات عجیب و البته مصدومیتی که داشتم، سه گل به ثمر رساندم. بازی را 4-3 بردیم اما در رختکن از من انتقاد کردند و به همین دلیل ناراحت شدم و گفتم می دانی مصدوم هستم و دیدی 10 روز است که تمرین نکرده ام و برایم عادی است که نه اینطور بودن در شکل خوب! همین مشکل باعث شد در دیدار مقابل جوبیلوایاتای ژاپن که فینال جام باشگاه ها محسوب می شد، روی نیمکت بنشینم.
- در بازی با سایپا تا دقیقه 78 3-1 جلو بودیم اما همه چیز تغییر کرد و 4-3 باختیم. همان شب ناصرخان عوض شد. بگذارید ماجرا را صریح بگویم و بگذار مردم تصمیم بگیرند. اصلا قرار نبود در آن مسابقه بازی کنم و تازه برای تماشای آن رفته بودم. در رختکن نشسته بودم که دیدم ناصرخان با حالتی ژولیده و عجولانه وارد شد و به من گفت: امروز باید بازی کنی! گفتم آقا من هیچ وسیله ای نیاوردم. ناصرخان گفت: وقتی می گویم باید بازی کنی. دکتر نوروزی را صدا زد تا پایم را پانسمان کند. از دیگران لباس گرفت و داخل دروازه ایستاد. قبول دارم که در گل دوم سایپا اشتباه کردم و بعد از آن دو گل دیگر خوردیم. وقتی مسابقه تمام شد و وارد رختکن شدیم ناصر هگزی محمد خرمجه را کنار کشید و گفت: برو پیش پرویز و به او بگو که دیگر نمیخواهد سر تمرین استقلال بیایی. عصبانی و دیوونه شدم و گفتم برو اول بهش بگو ببینم فردا مربی باشگاه استقلال هستم یا نه! به نظر من اینجا محمد خرمگا به من بدی کرده است. از شما می خواهم همین طور بنویسید تا او بداند و بفهمد چه کرده است. من عصبانی بودم اما خرمکا رفت و همین حرف را به حجازی زد، در حالی که اگر واقعا دوست من بود و نصیحت من را می خواست، می دانست که عصبانی هستم و این حرف ها از روی ناراحتی بود و به همین دلیل بود که نکرد. موضوع را به حجازی برسانید. همان شب ناصرخان را برکنار کردند و برخی ادعا کردند برومند در این ماجرا نقش داشته است، در حالی که اصلاً اینطور نبود و من علیه حجازی کودتا نکردم. اگر قرار بود کودتا کنم، لباس می آوردم تا بازی کنم و به هدفم برسم، نه اینکه بدون وسایل ورزشی به ورزشگاه آزادی بروم.
- وقتی ناصرخان مریض بود به ملاقاتش نرفتم و قبول دارم که این اشتباه بزرگی بود. وقتی فوت کرد، به خدا قسم یک بار به حوالی خانه اش رفتم، اما وقتی نزدیک میدان هروه رسیدم، دیدم فضا سیاسی شده است، پس برگشتم و در مراسم شرکت نکردم.
- مهدی هاشمی قبل از جام ملت های 2000 لبنان بر اثر برخورد تصادفی هادی طباطبایی را مجروح کرد اما این شایعه را زدند که هاشمی نسب طباطبایی را زد تا من فیکس بازی کنم! من و مهدی دوستان خوبی هستیم اما این قضیه اصلا صحت نداشت و یک دروغ بزرگ بود. قطعا اگر هادی مصدوم نمی شد در جام ملت ها ثابت قدم می شدم.
251251
khabaronline به نقل از رابو