اخبار اخبار جهان

روایت بازداشت حسن نصرالله در ایران

تبلیغات بنری


برای گزارش دادن اخبار آنلاینحمید داوودآبادی در کتاب خود با عنوان «آقای عزیز» به گفتگوهای خصوصی با آقای حسن نصرالله، دبیرکل حزب الله لبنان، شرح زندگی و داستان های ناگفته پرداخته است. کتاب آقای عزیز حاصل گفتگوی چند ساعته داوودآبادی با دبیرکل حزب الله لبنان در سال ۱۳۷۷ است که در آن آقای حسن نصرالله ناگفته هایی از زندگی خود را بازگو کرده است. بسیاری از خاطرات و گفته های منتشر شده در این کتاب برای اولین بار ذکر شده است.
در مورد دانلود نوارهای ضبط شده سید حسن نصرالله و ترجمه متون از عربی به فارسی بر عهده علی رضا مهدی بود. نام این کتاب «آقای عزیز» برگرفته از اظهار نظر مقام معظم رهبری در مورد پیش چاپ است که در آن نوشته اند: «آقا عزیز هر چه بیشتر از آن قابل شناخت و تکریم باشد، برای من خوب و مطلوب است. ”

داوودآبادی در مقدمه کتاب می‌نویسد: «برای اولین بار در تابستان سال ۶۲ در سفری که به همراه گروه دیگری از همکارانم به لبنان رفتم، با حجت‌الاسلام والمسلمین سید حسن نصرالله آشنا شدم در آن زمان در مسجد امام علی (علیه السلام) نماز جماعت و نماز جمعه را اقامه کرد، این در حالی است که به دلیل شباهت در چهره و خلق و خو، بچه های ایرانی و لبنانی به او لقب خامنه ای داده اند.

در برخی از شب‌ها به درخواست ما و استقبال استاد، جلسات معارفی با اوضاع تاریخی و سیاسی لبنان در ستاد امام زمان (عج) برگزار می‌شد. از همان روزها صداقت و کلام شیرین و تواضعش بر گلویم نشست. پس از بازگشتم به ایران، اگرچه تمام هوش و حواس من درگیر دفاع مقدس بود و در آن حضور داشتم، اما مهر آن استاد که ایمان و اخلاصش در رفتار و گفتارش می درخشید، فروکش نکرد و همیشه فروزان بود. بیشتر در قلب من است.

به گفته نویسنده: «در این کتاب با مواضع، احوال و حالات شخصی سید حسن نصرالله آشنا می‌شوید که ذکر و یادآوری آن برای وی جذاب و جذاب بوده است.» فردی که بر خلاف بسیاری از رهبران سازمان های به اصطلاح افراطی، مسئولیت و دبیرکلی را نه به خاطر کسب مقام و ثروت، بلکه برای خدمت خالصانه تر و فداکاری در راه اسلام ناب محمدی می داند و می داند. فقه اسلامی; تا جایی که از اعزام فرزند دلبندش به جبهه نبرد علیه اشغالگران ابایی ندارد و به شهادت برادرش افتخار می کند البته چنین صحنه ای در بین کسانی که مدعی رهبری احزاب لبنانی و عربی هستند و گروه‌ها در قرن گذشته.»

سید حسن نصرالله در بخشی از این کتاب ماجرای عجیبی را در رابطه با دستگیری خود در فرودگاه مهرآباد و انتقالش به بازداشتگاه های جمهوری اسلامی که پس از انقلاب 57 توسط انقلابیون تشکیل شده بود، روایت می کند که وقتی از او پرسیدم که آیا داوودآبادی از او پرسیدم او در جریان مبارزه اش دستگیر شده بود، من با این پاسخ مواجه شدم:

اگر بگویم در شرایط سخت از عراق فرار کردم، ممکن است عادی به نظر برسد. در نبرد ناحیه سیب نیز محاصره شدم، اما هیچ جا اسیر نشدم، مگر یک مکان، که اگر به شما بگویم تعجب خواهید کرد. ایران! بعد از پیروزی انقلاب و جمهوری اسلامی!

ماجرا از این قرار بود که در سال 61 تصمیم گرفتم به قم بروم. من تنها و بدون خانواده راه می رفتم. در این هواپیما تعدادی لبنانی حضور داشتند. در میان ما یک لبنانی بود که ریش خود را تراشیده بود و با دختری بود که بی حجاب بود. در آن زمان بحث حجاب در ایران مطرح نبود. وقتی وارد فرودگاه مهرآباد شدم، مامور حراست فرودگاه که برای بررسی ما ایستاده بود یک گردنبند طلا به گردنش انداخته بود و ریشش را تراشیده بودند. کسانی که محجبه یا تراشیده نشده بودند به سادگی طرد می شدند. اما من را که لباس روحانیت بر تن داشتم و چند نفر دیگر که ریش داشتند را کنار گذاشتند و اجازه خروج ندادند. به همین ترتیب در فرودگاه تا نیمه شب معطل شدیم.

ماجرای دستگیری حسن نصرالله در ایران

نیمه های شب یک ماشین آمد و ما را به بازداشتگاه برد. بازداشتگاه ما یک ساختمان منبع با اتاق های کوچک بود. ما را در یکی از این اتاق ها حبس کردند. من دو روز در آنجا بازداشت بودم! یک نفر آمد و چند ساعت از من بازجویی کرد:

تو کی هستی؟

قصد دارید در ایران چه کار کنید؟

با چه کسی رابطه دارید؟

تحقیقات در مورد لبنان و …

دو روز بعد از دستگیری من که زیر نظر «اطلاعات نخست وزیری ایران» بود، بازپرس فقط از من عذرخواهی کرد و من آزاد شدم!

این دو روز برام خیلی سخت گذشت. گاهی فکر می کنم تمام عمرم در زندان و زندان نبوده ام، اما در جمهوری اسلامی بازداشت هستم. برای من خیلی دردناک بود و اصلاً انتظار نداشتم این اتفاق بیفتد.

213

تبلیغات بنری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *